در يكي دو پست آينده قصد دارم در مورد يكي از جاوداناني بنويسم كه مدتهاست از ياد ما رفته. قرنها قبل از سرزمين ما برخاسته، در جهان گشته، مبارزه كرده، شكست خورده، و كشته شده، اما خاكستر وجودش در جهان پخش شده و باد غباري از اون رو به اين سرزمين برگردونده، در حاليكه از ياد مردمي كه اون رو آفريدند، پرستيدند و بزرگش كردند رفته بوده. خدايي دور و ناآشنا: ميترا
قصد ندارم تاريخ زندگي ميترا رو خطي بنويسم، نه تنها به اين علت كه چيز زيادي در موردش نميدونيم، بلكه بيشتر به اين علت كه سير تاريخي كشف مجدد اون از اعماق تاريخ در يكي دو قرن گذشته و نقش ما ايرانيها در بازآفريني اون به نظر من جذابتر از خود داستانه… در طول داستان سعي ميكنم تا حد امكان بيطرفي رو رعايت كنم، ولي چه ميشه كرد! گاهي از بعضي نظرياتي كه بيشتر دوست دارم طرفداري ميكنم!
……..
«مرد سرخپوست گفت: ما از ابتداي جهان در اين سرزمين ميزيستهايم. من مادربزرگي دارم كه او ابتداي جهان را به ياد دارد!»
مطمئنا داستان ميترا ربطي به سرخپوستان ندارد! ولي وقتي به تاريخ ايران فكر كردم ياد اين جمله درخشان افتادم كه يك سرخپوست به اروپاييان در قرن نوزده گفته بود! تاريخ ما هم مملو از افسانههاي فراموش شده و خاك گرفته است كه گاه با واقعيت پيوند خورده و گاه افتراق اين دو از هم ممكن نيست.
نظر خاصي ندارم كه ايرانيان قرن نوزدهم اصلا ميترا رو ميشناختند يا نه! ولي اين رو ميدونم كه ماه هفتم از يك روش گاهشمارياي كه اون موقع معمول بود به نام «مهر» نامگذاري شده بود، و هرگاه سخن از خورشيد عالمتاب يا محبت به ميان ميامد يكي از اولين كلماتي كه به ذهن ميامد «مهر» بود.
ايرانيان شعرخوان هم روزمره اين كلمه رو در اشعار بزرگان ميشنيدند و ميخواندند:
فردوسي:
شب و روز و گردان سپهر آفرید چو بهرام و کیوان و مهر آفرید
…
بیآرامشان شد دل از مهر او دل از مهر و دیده پر از چهر او
…
نخست آفرین خداوند مهر فروزندهی ماه و گردان سپهر
…
خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
…
حافظ:
گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
…
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
…
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
سعدي:
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر
تو در جانها
…
به حق مهر و وفایی که میان من و توست که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم
…
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
مولوي:
گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم
بیمهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم
…
و يا حتي علامه طباطبايي:
پرستش به مستیست در کیش مهر برونند زین حلقه هشیارها
از مهر فراخ چراگاه به عنوان يكي از ايزدان زرتشتي در اوستا ياد شده بود و زرتشتيان اون موقع مهر رو به عنوان ايزد موكل عهد و پيمان به ياد داشتند.
شايد فقط همين…
در اروپا هم وضعيت بهتر از اين نبود! تاريخشناسان اروپايي اون موقع فقط ميدونستند كه در ميان خدايان پانتئون روم خدايي به نام Mithras هم پرستيده ميشده. همين و نه بيشتر…
شايد بشه گفت اولين كسي كه ميترا رو از اعماق تاريخ بيرون كشيد و به مردم نشون داد تاريخشناس، زبانشناس، اسطوره شناس و ستارهشناس بلژيكي فرانز كومن بود. كتاب جامع اون و اينهمه القاب عريض و طويل مذكور باعث شد كه به مدت يك قرن همه آنچه كه كومن در مورد ميترا و ميتراييسم گفته بود و همه نظرياتي كه داده بود بي كموكاست توسط قريب به اتفاق دانشمندان پذيرفته بشه و حتي هنوز هم هركسي به خودش جرات مخالفت با نظريات اون رو نميده.
ملاتي كه كومن در اختيار داشت تقريبا شامل موارد زير بود:
-ردپاهاي مبهمي كه از Mithras در تاريخ رم و نوشتههاي تاريخنويسان وجود داشت
-نظريات مبهمي كه از ديني باستاني سخن ميگفت كه در قرنهاي اول مسيحيت در اروپا رايج بوده و از رقيبان مهم مسيحيت در ابتداي گسترشش بوده
-ساختمانهاي زيرزميني مشكوكي كه تقريبا در زير اغلب كليساهاي قديمي در اروپا (از اسپانيا گرفته تا انگلستان) پيدا ميشدند و همه در چند ويژگي مشترك بودند: ساختماني زير زميني، تونل مانند، با سقفي طاقي و نيمكتهاي سنگي در دو طرف و در انتها با تصويري تراشيده بر سنگ كه ميترا رو سوار بر گاوي نشون ميداد كه خنجري رو در گلوي گاو فرو كرده، كلاهي شكسته و شنلي در بر كرده و با زانو گاو رو بيحركت نشونده. كژدمي و سگي و ماري و شيري در اون اطراف حضور دارن، و دم گاو به شكل گندمي در آمده رو به آسمان.
اين الگوي مشترك در تمام اروپا مشابه بود. انگار طراح همه اونها يك نفر بوده و يا به مدل مشتركي نگاه كرده!
-و مهرايزد به عنوان ايزدي ايراني كه قرنها قبل از ميتراس اروپايي در قلمرو ايران وجود داشته. تنها منابع مرتبط به اون هم احتمالا مهريشت اوستا و بندهشن بودند كه تاريخ تدوين اونها چندان مشخص نبود و چه بسا بندهشن مدتها بعد از ظهور ميتراس اروپايي نوشته شده بود.
كومن همه اين شواهد رو در كنار هم گذاشت. با سيمان تخيل اونها رو با هم آميخت و داستاني ساخت كه مدتها داستان مشترك ميتراييسم بود، تا حدود دهه هشتاد كه نظريات جديدي به ميان اومد كه باعث شد همه با نگاهي جديد به داستان بنگرند و شايد همه داستان رو از ابتدا با سناريويي جديد بازنويسي كنند. سناريويي كه راه ميتراس اروپايي رو از مهرايزد ايراني جدا ميكرد…
ادامه دارد!…
دسامبر 21, 2014 در 9:03 ق.ظ. |
[…] شده است.(اگر میخواهید چیزی فراتر از ویکیپدیا بدانید به این مقاله مراجعه کنید، خوب متنی […]
دسامبر 17, 2008 در 12:13 ب.ظ. |
سه شنبهي هفتهي پيش (روز عيد قربان)، شاهد يك مراسم قرباني سنتي ميترايي بودم. مردم نياسر هر سال روز عيد قربان بنا به سنت ميترايي قديميشون در هر محله يك گاو رو قربوني ميكنن. گاو رو تزيين ميكنن ودر حاليكه دارن بهش دعا ميخونن پشت سرش (تاكيد ميكنم پشت سرش!) راه ميفتن و ميرن به سمت يكي از 7 سرچشمهي اصلي شهر. اونجا باز دها ميخونن و گاو رو قربوني ميكنن. اونم به اين صورت كه سر گاو رو لب چشمه ميبرن و ميذارن خونش كاملن تو چشمه جاري بشه و به همهي شهر برسه. اعتقاد دارن (به شدت) كه اگه به مزرعهاي آب خونالود چشمه نرسه، سال بعد محصول خوبي نميده. به نظرم خيلي شبيه به يك آيين ميترايي اومد و وقتي پرسيدم گفتن كه اين مراسم از قبل از اسلام هم بوده و در يكي از روزهاي اول زمستان يا آخر پاييز (روز تولد ميترا) انجام ميشده! مردم نياسر هم تا قبل از اسلام زرتشتي بودن و الان هم بينشون زرتشتي شيدا ميشه. خيلي برام اين زرنگيشون در حفظ اين آيين با وصل كردنش به يه آيين اسلامي جالب اومد. خلاصه خيلي جاي تو و خورشيدك رو خالي كردم!
………………………………….
خيلي جالبه. يك گزارش مردمشناسي احتياج داره!
البته بعدا توضيح ميدم كه مساله گاوكشي ميتراس پيچيدهتر از اين حرفاست. و همونه كه راه ميترا و ميتراس رو از هم جدا كرده..