خلیفه خدا

جای شما خالی! در یک سفر علمی، تحقیقاتی،فلسفی و… رفتیم بندرعباس و قشم! هوا عالی بود و طبیعت زیبا!

امروز به آفرینش با یک نگاه دیگه میپردازم. نگاهی که ما باهاش بزرگ شدیم و صدها بار شنیدیمش…

خدایی رو تصور کنید که پس از آفرینش زمین و آسمان و … تصمیم به ساختن شاهکاری می گیره، نه به عنوان کارگر باغ بهشت (به داستان آفرینش تورات مراجعه کنید. پایین) بلکه به عنوان نماینده خدا در زمین. به نصیحت ناصحان (فرشتگان) گوش نمیده و اون رو می سازه.

نه برای پر کردن خلا تنهایی این حیوان دست آموز (پایین)، بلکه برای نشان دادن قدرت آفریده اش به فرشتگان همه موجودات رو جمع میکنه و بهش میگه همشون رو نام گذاری کنه…که طبیعتا میتونه و برتریش بر همه دنیا اثبات میشه…

و نقطه اوج ماجرا! به همه فرشتگان میگه بر این موجود برتر سجده کنید(واقعه ای که در فرهنگ تورات اصلا شناخته شده نیست). همه بر خاک می افتند غیر از شیطان طغیانگر(یا به عقیده بعضی، با ایمان-در این مورد حرف میزنم)..این آغاز دشمنی شیطان با نوع بشره. اینجا نه از مار خبری هست نه از معرفت، و حتی نه از حوا. همه چیز دور محور شرارت شیطان میچرخه که قصد منحرف کردن بشر رو داره

آدم و همسرش در بهشت ساکن میشن (سوال اینجاست که اگه آدم قصد داره خلیفه خدا در زمین باشه چرا در بهشت ساکن میشه؟ در تورات از اول آدم و زنش باید باغبان باغ عدن میشدن و سکونتشون در بهشت معنی داشت)

اینجا هم درخت هست، ولی فقط یه درخت ممنوعه..حرفی از معرفت نیست..ولی به ادامه داستان گوش کنین…شیطان اونها رو (هر دو رو. نه فقط حوا رو…از اون فرهنگ که مادر کبیر(ماترنا ماگنا) ما آتش معرفت رو برامون از باغ خدایان میدزده خبری نیست) میفریبه به اونها میگه در صورت خوردن از میوه درخت فرشته یا جاودان خواهید شد(ظاهرا حرفاش دروغه! چون نه فرشته شدن نه جاودان!) و از میوه درخت میخورن…صبر کنید! نکنه این همون درخت معرفت باشه که زیر لایه های ضخیم اخلاقیات پنهان شده…با خوردن از میوه درخت زشتیهاشون برشون آشکار میشه (معرفت؟) و خودشون رو میپوشونند.

خداوند در باغ راه نمیره، فقط اونها رو ندا میده: مگر نگفتم که نخورید؟

اونها توبه میکنند..از بهشت اخراج میشن (جالبه که منظور از کسانی که اخراج میشن فقط آدم و حوا نیستند چون فعل اهبطوا جمعه نه مثنی) و جمله تورات عینا تکرار میشه: شما در زمین (خاک) زندگی میکنید و به آن باز میگردید و از آن برمیخیزید(این هم حرف تازه ایه)

اینجا ما با یه داستان اخلاقی روبرو هستیم، یک مبارزه جاودان (شبه زرتشتی) میان خیر و شر، و یک موجود به نام انسان که باوجود نافرمانیهاش مرکز عالمه و دارای دانشی (بخونید معرفتی) که از ابتدا در اون نهاده شده (خدا در اون نهاده نه شیطان). ولی اسکلت داستان مشابه توراته غیر از داستان سجده که شاید بعدا در مورد ریشه هاش حرف زدم. این داستان نه اونقدر مسیحیه که توش همه چیز در آدم نخستین و مادر کبیر خلاصه بشه، نه اونقدر زرتشتیه که شیطانش جاودان و سیاه و همسنگ خدا باشه، نه اونقدر یهودیه که آدمش بی ارزش و کوچک باشه…یه چیزی مابین همه اینهاست…یه اختراعه که به خوبی تونسته فرهنکهای جهان اون موقع رو در هم بیامیزه و پیامی به نوبه خودش اصیل ارائه کنه…

بازم حرف هست…

2 پاسخ to “خلیفه خدا”

  1. رضا Says:

    موافقم. به شدت قدرت پدرانه میچربه. ولی داستان اجزایی داره در مورد اصالت دادن به انسان و برتری اون بر جهان (شایدم یه خورده زیادی شوره البته!) که نمی شه ندیده گرفت

  2. کلمه Says:

    انگار اینجا همه چیز سانسور شده و تحت عنوان کلی اطاعت از قانون پدر آورده شده!

بیان دیدگاه